سلام یک پسر ۲۲ ساله هستم . صدای کاملا دخترونه دارم و اصلا خودم تو این صدا دخالت ندارم و طبیعی این طوریه
از اوایل کودکیم تمایلات دخترانه داشتم و از وسایل بازی پسران بدم میامد لباس عروس و کفش پاشنه بلند و.... دوست داشتم
حتی برای سرگرم شدن من درسن کودکیم مادربزرگم به خیاطی درخواست دوخت لباس عروس اندازه من داد و خیاط هم دوخت و من میپوشیدم
تا تو خونه شیطنت نکنم و از لاک زدن و النگو دست کردن لذت میبردم و انجام میدادم اما فقط تو خونه امکانش بود
از یه موقعی والدین خشونت به خرج دادن که نباید این لباس هارو بپوشم ومن تمایلات زیادی به این لباس ها داشتم و کم کم حس های زنانه داشتم از مردان خوشم میمود و مایل بودم بغلشون کنم خودم میفهمیدم این یه حس عجیبه اما هنوز نمیدونستم همراه میل جنسیه
از هر مکان مردان و حرفای مردانه بیزار بودم و هستم و همیشه به جمع خانما نزدیک میشدم
اما اینا مشکلات من نیست اینا فقط تعریف من از گذشته بود
من درحال حاضر عاشق مرد همسایمون شدم که ۳۹ سالشه و ایشون هم همین طور روابط خانوادگی داریم و به مرور متوجه تمایلات من شد الان سه ساله باهم رابطه جنسی داریم و همیشه مفعول هستم
خیلللی دوستش دارم حتی وقتایی که زنش رو میفرسته خونه باباش بدون اطلاع به خانواده میرم خونشون شام و ناهار میپذم وقتی میاد همو بغل میکنیم جوراباشو میشورم شام میارم اونم برام ادکلن یا وسایل جذاب میخره و بعدم تو بغل هم میخوابیم تا دم غروب که دیگه مجبورم برم خونه و لا ناراحتی و بغض میرم
میخوام باهاش زندگی کنم همیشه بدون محدودیت و حتی حامله بشم ازش
من برای جراحی و درمان چیکار کنم ؟
دل تنگم دوستش دارم عاشقانه دارم عذاب میکشم
۵ بار از ۱۳ سالگی خودکشی ناموفق داشتم که یبارش ۸ روز آی سی یو بودم
نه میخوام زنش رو طلاق بده و بیشتر از این کتکش بزنه و باعث شم زندگیشون خراب شه با دوتا بچه نه میتونم با این تمایلات بدون عشقم تو جامعه تنهایی زندگی کنم چطوری عشقم رو از دست بدم چطوری تنها توی شهر زندگی کنم وقتی هیچ کس ندونه چه غصه ای تو دلته وقتی هیچ کس نمیتونه بفهمه دردم چیه..
اینم بگم من توی خونه مورد توجه کسی نبودم و وقتی بچگیم داشت با تمایلات دخترونه شکل میگرفت پدر نامردم تمام ذهنش پسر اولش بود که الان ۲۸ سالشه و اصلا توجهی به من نداشت و تمام وقت با مادر و دو خواهرم بودم بابام فقط با اون حرف میزد و میبردش بیرون اما من انگار نبودم
کمکم کنید دارم دق مرگ میشم
من انسانم وباشماها فرقی ندارم احساسات و عشق و علاقه سرم میشه و نمیخوام کسی بهم بد نگاه کنه یه موجود تنها که قلب عاشق داره
حاضره بمیره و نه باعث عذاب بشه و نه عذاب بکشه
به جون عشقم دارم زجر میکشم
مشاور و روانشناس رفتم خصوصا بعد آخرین خودکشیم خانوادم به زور میبردنم و اصرار میکردن بریم فایده نداشته و نداره از آلپرا زولام بگین تا دارو و هرچی بگین مصرف کردم فایده نداره مسکن من کسی دیگس
بعضی وقتا اونقدر خستم که با یه کلمه حرف مامانم و بابام اونقدر جیغ میزنم و گریه میکنم تا گلوم درد بگیره و نوای گریه نداشته باشم
ما واقعا عاشق همیم توی این ۳ سال یبار ازش بدی ندیدم منو برا دفع شهوت نمیخواد برا خودم میخواد اینکه همو بغل کنیم باهم بحرفیم عشق بورزیم
بهم صادقانه گفت ۶ ماه اول فقط میخواستم دفع شهوت کنم اما به مرور با دلبریات و لحن حرف زدنت عاشقم کردی میگه زنم تاحالا پاهامو نمالیده خودمم نگفتم بمال تو بدون اینکه بگم از ته دل میمالی و محبت میکنی میگه اینا بهم محبت داده علاقه داده
لطفا کمکم کنید تهمتم نزنید بجا چیز گفتن بگین اعتماد نداریم تا عکس بچگی هامو با لباس عروس بزارم بگین تا عکس بزارم چقدر النگو پلاستیکی رنگی تو دستم بوده البته قیافمم داد میزنه پسرم
پس تهمت نزنید